|
.:: یَارَبَّ النُّورِ ::. مسافرت فرشتهدریا غریق مرحمت بی کران توهفت آسمان تجلّی رنگین کمان توخورشید ناز می کشد از ذرّه های خاکآنجا که صبح می گذرد کاروان توصدها فرشته بال نهادند بر زمینتا دامن خدیجه شود میزبان توبهتر شد آن زنان قریشی نیامدندحوّا و مریم اند پرستار جان توبر قلبهای خسته ی ما هم نزول کنای جبرئیل تا به سحر هم زبان تویک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیمتنها به احترام مزار نهان تودر بارش است رحمت بی حدّ ابر توپنهان شده است مثل شب قدر قبر توتسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشتدر سینه اش شمیم دعاهای ناب داشتاز کور نیز وقت سخن رو گرفته ایهر چند چهره ی تو ز نور احتجاب داشتدر شکر روز ه ا ی که در سه افطار با تو بوددستت برای خواهش سائل جواب داشتجسمت نخواست رخت عروسی به تن کنداز بس که از بساط جهان اجتناب داشتبا عطر یازده سحر این باغ آشنا ستهر چند عمر مادر گلها شتاب داشتبیتی به شعر صائب تبریزی آمده استآن شاعری که طبع روان همچو آب داشت*چون صبح زندگانی روشندلان دمی استآن هم دمی که با عث احیای عالمی است *ای جلوه ی شکوه و جلال پیمبریتو حجّت همیشه به آل پیمبریقد راست کرده بود و تنومند مانده بوداز آب چشمه ی تو نهال پیمبریآنجا که بحث کیفیت عرش می شودجز سینه ی تو نیست مثال پیمبریمرهم به زخم های احد بیشتر بنهتو با خبر همیشه ز حال پیمبریکمتر به سینه جای بده بوسه ی نبیجاری شده است اشک زلال پیمبریاین لحظه های آخر از احمد جدا مباشآسوده نیست بی تو خیال پیمبریقدری صبور باش بهشت دل نبیتو زود می رسی به وصال پیمبریچون تو تمام آینه ی خلق احمدیهر روز روز تو ست به سال پیمبری
ایّام شادمانی و روز ولادت استهنگام شاد بودن و وقت عبادت استدر مصحف خدای تعالی نوشته بوداین نور با طهور ولایت سر شته بودپیش از شروع خلقت این خاک و آسماناین دانه را به مزرعه ی عرش کشته بوداز بس که بود دست توسّل به سمت توهر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بودچندی به التماس زمین کرده ای نزولاین آخرین مسافرت یک فرشته بودعالم هنوز طعم محبّت به جان نداشتحبّ تو در صحیفه ی مومن نوشته بودما را ببخش مدح تو کوثر نداشتیمما غیر چند واژه ی ابتر نداشتیمهر دختری که امّ امامت نمی شودیا مادر پیمبر رحمت نمی شوددر مجمع خلایق حقّ فاطمه یکی استاین وحدت است شامل کثرت نمی شودآنجا که پای کفو علی هست در میانهر دختری که لایق وصلت نمی شوداز اینکه آب مهریه ات بود روشن استهر خانه ای که خانه ی رحمت نمی شودفردا بیا که باز قیامت بپا کنیای بانویی که بی تو قیامت نمی شودبا اشتیاق سمت صراط آورید روزهرا بدون برگ شفاعت نمی شوداین سینه باز حال و هوای مدینه خواستیا ربّ دعای کیست اجابت نمی شودآخر مدینه راز پس پرده داشته استآخر مدینه یار سفر کرده داشته است
آری دعا به دست تو آمین به دست توستآنجا که سینه در تب اندوه سوخته استآرامش دوباره وتسکین به دست توستپیر خمین جلوه ی فرزندی تو داشتیعنی که عزت و شرف دین به دست توستآنجا که ابر فتنه گری سایه گستردنابودی تمام شیاطین به دست توستاسلام با دعای تو پیروز می شودآری کلید فتح فلسطین به دست توستاین انقلاب جلوه ای از کوثر تو بودبر روح تو سلام خدا و دو صد درود [ چهارشنبه 89/3/12 ] [ 12:19 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |